شکرانه...
سه شنبه 17 بهمن 1391برچسب:, :: 11:1 :: نويسنده : دل عاشق گفت : خدایا ! عشق ، سفری دور و دراز است. من به همه این ماه ها و هفته ها احتیاج دارم. به همه این سال ها و قرن ها ، زیرا هر قدر که عاشقی کنم ، باز هم کم است. خدا گفت : اما عاشقی ، سبکی است. عاشقی ، سفر ثانیه است نه درنگ قرن ها و سال ها ؛ بلند شو و برو و هیچ چیز با خودت نبر ، جز همین ثانیه که من به تو می دهم. عاشق گفت : چیزی با خود نمی برم ، باشد. نه قرنی و نه سالی و نه ماه و هفته ای را. اما خدایا ! هر عاشقی به کسی محتاج است ، به کسی که همراهی اش کند. به کسی که پا به پایش بیاید. به کسی که اسمش معشوق است. خدا گفت : نه ؛ نه کسی و نه چیزی. "هیچ چیز" توشه توست و "هیچ کس" معشوق تو ، در سفری که نامش عشق است و آنگاه خدا چمدان سنگین عاشق را از او گرفت و راهی اش کرد ، عاشق راه افتاد و سبک بود و هیچ چیز نداشت جز چند ثانیه که خدا به او داده بود و عاشق راه افتاد و تنها بود و هیچ کس را نداشت جز خدا که همیشه با او بود... نظرات شما عزیزان: شهاب
![]() ساعت1:26---19 بهمن 1391
سلام
یک ثانیه + خدا=عشق معادله قشنگیه
آخرین مطالب پيوندها نويسندگان |
||
![]() |